نوشته شده توسط : عبدالله

 به كتابخانه ام وارد شدم وكتابي را بر روي زمين يافتم...با تعجب به آن نگريستم و از خود پرسيدم چه كسي آنرا اينجا گذاشته؟ من به مرتب بودن كتابهايم خيلي توجه مي كنم... چه كسي آنرا بر روي زمين انداخته است؟آيا ممكن است كه كتاب، خودش افتاده باشد ويا اينكه كسي خواسته با آن بازي كند؟ كتاب را از زمين بلند كردم در اين لحظه كلمه اي از آن بر زمين افتاد! وقتي كه دستم را براي بار دوم به منظور برداشتن آن كلمه دراز كردم گفت: به من دست نزن! باتعجب به آن نگاه كردم ناگاه ديدم آن كلمه، غفلت بود.

پرسيدم: مگر ممكن است كه كلمه اي هم سخن بگويد؟!

گفت: آري... آنگاه كه غفلت ها زياد شوند كلمه ها با هم به سخن مي آيند.

گفتم: منظورت چيست؟

غفلت: مي خواهم بگويم كه ما دو نوع غفلت داريم يكي عامه و ديگري خاصه. غفلت عامه همانند غافل بودن كفار از اسلام است ولي غفلت خاصه همانست كه به كساني مانند تو اختصاص دارد.

گفتم: چگونه؟

غفلت: اين همان غفلت تو وبعضي از دعوتگران از معاني ايماني است. شما در امر مراقبت و مجاهدت ومحاسبه و توبه كم مي آوريد.

گفتم: آري، سخن تو درست است. من از لحاظ علمي و دعوت اسلامي بسيار قوي هستم اما از ناحيه ايماني بسيار ضعيفم و در غفلتي روحاني بسر مي برم. راستي علت آن چيست اي ((غفلت))؟!

غفلت: كاملا واضح است. همنشيني با غافلان. چون آنان برايت زشت را زيبا وگناهان را ثواب جلوه گر مي كنند و براي همين هم خداوند متعال ما را از همنشيني و اطاعت آنها منع كرده و مي فرمايد: (( تو از كسانيكه ما قلبشان را از ذكر و ياد خود غافل كرديم و اسير هوا و هوس خود هستند اطاعت مكن)).

پرسيدم: آيا گمان مي كني كه همنشيني با غافلان تاثيري هم دارد؟

غفلت: اي عبد خدا! ((اگر خانه را نسوزاند حداقل آنرا سياه وتاريك مي كند)).

گفتم: اين كه تو گفتي مثال زيبايي بود ولي بگو ببينم علائم غفلت ايماني در قلب چيست؟

غفلت: فرد غافل زمانيكه با خداي خودش خلوت مي كند، لذت وخوشي به او دست نمي دهد و هيچگاه باياد خدا و تلاوت كتابش مانوس نمي شود و همچنين اشتياقي براي كست رضايت خداوند متعال ندارد. بهمين علت هم خداوند متعال   مي فرمايد: ((و اذكر ربك في نفسك تضرعا وخيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تكن من الغافلين)) (پروردگارت را صبحگاهان وشامگاهان با تضرع و خشوع و بدون بلند كردن صدايت ياد كن و از غافلين مباش).

با هيجان گفتم: بله اتفاقا اين همان مشكل من است چون من هميشه دوست دارم كه با مردم باشم ولي انسي با خلوت كردن با خدا وذكر او ندارم. سپس گفتم: اما از تو مي خواهم كه لطفا برايم مثالي در مورد تاثير غفلت بياوري تا فهم و درك من بيشتر شود.

غفلت: بسيار خوب، فرض كن كه تو در يك صحراي وسيعي قرار گرفته اي وغذا ونوشيدني....... 



:: بازدید از این مطلب : 150
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

 شكي نيست كه خواب جزء طبيعت هر انساني است و هر شخصي شبها براي خواب به بستر مي رود، اما آيا مي دانيد كه آن شب قبل از خواب برايم چه اتفاقي افتاد؟!

من در يکی از شبهای سرد زمستانی بعد از يک فعاليت خسته کننده روزانه، به بستر خواب رفتم و به راستی که چقدر مشغوليتهای دنيا زيادند و پايان ناپذير؟!

بر روی تختم دراز کشيدم و در يک خواب بسيار عميق فرو رفتم... در نزديکيهای صبح احساس کردم که به شدت تشنه ام. وقتی بيدار که شدم تا کمی آب بنوشم از پايين تختم صدای ناله ای شنيدم. اطرافم را نگريستم صدای ناله قطع شد من هم زياد توجهی نکردم وبه آشپزخانه رفتم. کمی آب خوردم بعد به رختخواب برگشتم در اين هنگام صدای ناله دوباره بلند شد و اينبار کـمی بلــندتر از دفعه قــبل هم بود وگــويا صدای گريه ای بــود که  می شنيدم . با دستانم زمين را لمس کردم تا اينکه دستم به سجاده ام خورد و به محض تماس دستم با آن، صدا قطع شد. با تعجب پرسيدم: سجاده! تو بودی که می ناليدی؟

گفت: بله.

گفتم: چرا؟

جواب داد: تشنگی تو را بيدار کرد، آب نوشيدی و سيراب شدی من نيز تشنه ام ولی کسی نيست که سيرابم کند.

گفتم: آيا می خواهی که يک ليوان آب را هم برای تو بياورم؟

گفت: نه، اين آب، آبی نيست که مرا سيراب می کند بلکه اشک چشم عابدان تواب سيرابم می کند.

پرسيدم: من اين نوع بخصوص را از کجا برايت بياورم؟

جواب داد: من هم برای همين می گريم. بنابراين ای بنده خدا! بر خيز و در اين ظلمت و تاريکی شب دو رکعت نماز بخوان تا ظلمت و سياهی قبر برايت نورانی شود که همانا جزايی که به هر کس می دهند از جنس عملی است که او انجام داده، برخيز که به نماز صبح چيزی نمانده.

گفتم: ای سجاده! مرا به حال خودم بگذار و با من کاری نداشته باش.

گفت:ای بنده خدا! برای نماز صبح برخيز، نماز صبح مايه حيات قلب و روح است و الآن است که مؤذن بگويد: (( اَلصَلاةُ خَيرٌ مِنَ النَومِ، اَلصَلاةُ خَيرٌ مِنَ النَومِ )).

چگونه است که تو به ندای دنيا هر روز و شب پاسخ می دهی ولی ندای پروردگار عزيز و قهار را بی پاسخ می گذاری؟

با دلتنگی گفتم: دست از سرم بر دار، تو که مرا می بينی هر روز اول صبح می روم و آخر شب خسته و کوفته به منزل باز می گردم.

سجاده گفت: آيا تو می خواهی که برای دنيايت بيشتر از آخرتت مايه بگذاری؟

با ناراحتی گفتم: ساکت، حرف نزن، من می خواهم بخوابم.

سجاده مدتی سکوت کرد و سپس با صدايی غمگين گفت: افسوس، کجاييد ای مردان سحرخيز!!

مگر تو فرمايش رسول اکرم صلي الله عليه و سلم را نشنيده ای که فرمود: (( هر آنکه قبل از طلوع و قبل از غروب خورشيد، نمازش را بخواند( يعنی نمازهای صبح و عصر ) هرگز به آتش دوزخ گرفتار نخواهد شد )) و نيز فرموده: (( آنان را که در تاريکی بسوی مساجد روان هستند به نور الهی در روز قيامت بشارت دهيد )) همانگونه که فرموده: (( نمازی سنگينتر و مشکل تر از دو نماز صبح و عشاء بر منافقين وجود ندارد، و اگر چنانچه ثوابی را که در اين دو نماز وجود دارد می دانستند بصورت سينه خيز هم که باشد بسوی مساجد برای ادای آنها می آمدند )) بنده خدا! بر خيز.

گفتم: از فردا انشاء الله شروع خواهم کرد. اما امروز راحتم بگذار که خسته ام و می خواهم بخوابم.

سجاده با حسرت گفت: آنکه ثواب اعمال را درک نمی کند هميشه انجام کار نيک برايش سنگين است. سپس گفت: بزودی در قبرت هر چقدر که بخواهی می خوابی و آن موقع است که بياد کلام و نصيحت من خواهی افتاد. سپس زير لب زمزمه ای کرد: ای آنکه فردا را برای توبه ات بر گزيده ای و خيال می کنی که يقيناً به فردا خواهی رسيد! ايام عمر تو چند روزي بيش نيست و شايد هم همين امروز آخرين روز تو باشد.



:: بازدید از این مطلب : 180
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

 هميشه برای فرار از دنيا از جايی به جای ديگر نقل مکان می کردم و نهايت سعيم اين بود که حتی الامکان از آن دوری بجويم ولی هيچگاه موفق نمی شدم. شغل،منزل،اجتماع،شهر و هر چيزی را که قابليت انتقال داشت تغيير می دادم ولی باز همچنان دنيا در قلبم بود ودر آنجا فتنه انگيزی می کرد ولی بالاخره برايم آشکار شد که دنيا با تمامی صفات و علامتهايش هرگز با تغيير زمان و مکان،تغيير پيدا نخواهد کرد وهمانگونه است که بوده.آرزوی قلبی ام اين بود که ای کاش!روزی دنيا در مقابلم به صورت انسانی مجسم می شد تا با او مبارزه کنم و به قتل برسانمش تا به کلی از دستش خلاصی يابم بدين ترتيب محبتش برای هميشه از قلبم خارج شود...

يکبار که به تنهايی نشسته وغرق در اين افکار بودم دنيا در مقابلم مجسم شد و سر صحبت را با من باز کرد!

دنيا: ای عبدالله! از من چه می خواهی؟ من اکنون در مقابلت هستم.

عبدالله: من از اينکه تو را دوست دارم و عاشقت هستم ناراحت و دلخورم و از تو هم نمی توانم دل بکنم.

دنيا: اين يک احساس طبيعی است و اگر کسی ادعا کند که مرا دوست ندارد، دروغ گفته چون من آفريده خداوند و محبوب هر کسی هستم.

عبدالله: اين يک احساس طبيعی است؟

دنيا:آری اين احساس،کاملاً طبيعی است اما اشتباهی که بيشتر مردم مرتکب آن می شوند،اين است که مرا بر آخرت خودشان ترجيح می دهند.

عبدالله: آيا من هم يکی از آنها هستم؟

دنيا: بله ولی در تو صفات نيکويي نيز وجود دارد.

عبدالله: من چگونه می توانم حقيقت وجودی تو را بشناسم؟

دنيا: به وسيله فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و سلم که می فرمايد: الدُّنيا حُلوَةٌ خُضرَةٌ. پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم مرا شيرين وخوش منظر توصيف کرده،اما باید در نظر داشت که من نسبت به فرد مؤمن،زندانی بيش نيستم. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم می فرمايد: الدُّنيا سِجنُ المؤمِن وَ جنَّةُ الکافِر.

عبدالله: ولی من بعضی از مؤمنان واقعی را می شناسم که کاملاً در رفاه ونعمت بسر می برند.

دنيا: منظور من از زندان آنگونه که تو فکر می کنی،زندان آهنی نيست. بلکه منظور من تقيد (مقيد شدن) به اوامر خداوند است ومی دانی که زندان نيز چيزی جز مقيد شدن نيست،و در اين مورد عارف مشهور محمد سماک(ره) می گويد:(( ای آدميزاد! تو هميشه در حبس بوده ای،محبوس در صلب پدر،سپس در شکم مادر و بعد در قنداق وگهواره و در پی آن محبوس در مدرسه و نهايتاً محبوس در تلاش برای کسب روزی. بنابراين بايد برای زندگانی بعد از مرگ به گونه ای تلاش کنی که، حداقل درآنجا محبوس نباشی...)).

عبدالله: حرفت را چقدر زيبا و اديبانه بيان کردی، امّا راستی به من بگو چرا نام تو را دنيا گذاشته اند؟

دنيا: اگر مردم معنی نام مرا می دانستند هرگز........ 



:: بازدید از این مطلب : 164
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

 حدود ساعت يازده شب جمعه است، همه کارهايم را انجام داده ام... اما نمی دانم چه کار کنم؟ کجا بروم؟

در خلوت خود و زماني که همه خويشان و دوستانم را ترک کرده ام، با خود می انديشم که اکنون چه کنم؟

در يک لحظه فکر انجام يک گناه به سرم زد...

درها وپنجره ها را بسته وچراغها را خاموش کردم وقتی که اتاق کاملاً تاريک شد به گناه گفتم: زود باش، بيا.

ناگاه صدايی به گوشم رسيد که می گفت: وای به حال بنده ای که هر چه بر گناهانش افزوده شود استغفارش کمتر و هر اندازه به گور نزديکتر شود کم کاری و سستی اش بيشتر می شود!!

ای کسی که دائماً گناه می کنی! از خدايی که در خلوت نيز با توست شرم نداری؟ می دانی که مهلت خطا پوشی وستر گناهانت از سوی پروردگار، کاملاً تو را غافل کرده است؟

با اين صدا کمی به خود آمدم... احساس ترس کردم و آهسته اطرافم را نگريستم... و بی اختيار گفتم وای بر من!! صاحب صدا کيست؟ چه کار کنم؟ آيا کسی از کار من مطلع شده؟ سپس چیزی را ديدم که هرگز نمی توانم آنرا وصف کنم. با ترس و لرز بلند شدم... چراغها را روشن کردم و در روشنايی چيز سياهی را مشاهده کردم که حتی قادر به وصفش نيز ينستم.

پرسيدم: تو کيستی؟

گفت: من گناه تو هستم!

پرسيدم: علت آمدنت به اينجا، آنهم در اين دير وقت چيست؟

گفت: آمده ام تا تو را نصيحت کنم، هرچند نصيحت کسی چون من قابل پذيرش نيست، اما حق آنست که دشمنان به آن اقرار کنند.

گفتم: بفرما، چه می خواهی بگويی؟

گفت: آيا گمان می کنی که در اين مکان تنهايی؟

گفتم: منظورت چيست؟

گفت: من تو را در اثناء انجام گناهت چنان مطمئن يافتم که خيال می کنم از حساب خداوند پروايی نداری؟

با عصبانيت گفتم: اين به تو ربطی ندارد، من دوست ندارم کسی در امور شخصی من مداخله کند.

با تبسم گفت: من گفتم که می خواهم کمی تو را نصيحت کنم، اما ظاهراً  را دوست نداری. سپس تکانی خورد تا از اتاق خارج شود در حالی که در زير لب می گفت: برای آنکه از خلايق پنهان شــوی به پشت ديوارها پنـاه می بری، اما بايد بدانی، هر جا باشی خدا تو را می بيند.

از اينکه تو را ببينند می ترسی، اما از چشم خداوند خوفی نداری!

در گفته های او انديشيدم و متأثر شدم. گفتم: آنچه سرودی يک بار ديگر نيز تکرار کن.

او کلامش را تکرار کرد و من از قصد و نيتی که داشتم پشيمان شدم وبه گناه گفتم:

خواهش می کنم باز هم بگو.

گناه گفت: اما شرطش اين است که آنچه می خواهم بگويم،خوب گوش کنی و بر من و نصيحتم درشتی نکنی.

گفتم: بفرما!

گناه: من می بينم که تو خيلی از اوقـات برای انجام گنـاه با خود خلوت می کنی و اين جداً صفت بدی است، زيرا باعث قطع شدن رابطه تو با خداوند  متعال و نابودی حسنات می شود، همانطور که پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم فرمايش می کند:

کلامش را قطع کرده پرسيدم: پيامبر صلي الله عليه و سلم چه فرموده؟

گناه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: (( بر من عيان شده که در روز قيامت اقوام زيادی از امت من با بارهايی از حسنات به پيشگاه خداوند متعال خواهند آمد، بارهايی به مانند کوههای بزرگ وسفيد، اما همه آن حسنات را خداوند عزّوجل مثل غبار نابود کرده و از بين خواهد برد )).

صحابی جليل القدر ثوبان رضي الله عنه سؤال کرد: يا رسول الله آنها را برايمان.... 



:: بازدید از این مطلب : 178
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

 فقيري را با لباس پاره پوره و كهنه ديدم. سني از او گذشته و آثار گرسنگي و تشنگي از قيافه اش معلوم بود، او را در حالي كه به پشت خوابيده بود جلوي بانك مشاهده كردم كه در خوابي عميـق فرو رفته بود و نور خورشيـد آرام آرام بـه  سينه اش مي تابيد ولي او گرماي آن را احساس نمي كرد.

كنارش ايستادم و در حاليكه به او مي نگريستم با خود گفتم: ((سبحان الله)) بين اين فقير و خزانه بانك بيشتر از چند متر فاصله نيست، بخدا قسم ما در جهاني متناقض زندگي مي كنيم.

دستم را در جيبم كردم ولي ناگهان حركت عجيبي را در آن احساس كردم، با دستم آنرا گرفتم و از جيبم بيرون آوردم و با تعجب ديدم كه آن شئ متحرك يك ((دينار)) است!

به او گفتم: چرا در جيبم اين طرف و آن طرف حركت مي كردي؟

دينار: من از خيلي وقت پيش در جيب شما هستم و تو مطابق هدف وجودي ام با من رفتار نكردي.

گفتم: هدف وجودي تو مگر چيست؟

گفت: صرف كردن من براي هزينه خانواده و والدين و رفع احتياجات شخصي و برآوردن احتياجات ساير مسلمين؛ مانند كمك به مستمندان وبدهكاران و شاد كردن يتيمي و ...

گفتم: تو چگونه پيش من آمدي؟

دينار: قصه اش طولاني است! من خيلي دست بدست شدم، به طوريكه حتي شخصي بوسيله من شراب خريد و ديگري فيلمهاي مبتذل و سومي مرا به ديگران به عنوان رشوه پرداخت كرد و چهارمي تو بودي كه چيزي به وي فروختي و مرا از او گرفتي و البته همه آنها بندگان پول بودند ولي فعلا در مورد تو نمي توانم قضاوت كنم.

پرسيدم: چگونه فهميدي كه همه آنها بندگان مال بودند؟

دينار: از نحوه برخورد آنها با من، زيرا آنها مرا در راه خدا انفاق نكردند بهمين علت هم امام حسن بصري(رح) مي فرمايد: ((هر امتي بتي را مي پرستند و بت اين ملت دينار و درهم است)).

دوست من! اگر مرا در راه خير صرف نكني من با همين نام خودم تو را خواهم سوزاند!

با تعجت پرسيدم: چه مي گويي؟ با اسمت مرا مي سوزاني؟ چگونه ممكن است؟

دينار: قسمت اول نام من ((دين)) است تا تو را به وظايف و حقوق ديني ات نسبت به من ياد آور شود. وقسمت دوم اسم من(( نار)) است تا اگر چنانچه ذخيره ام كردي بسوزاندت!

خداوند متعال مي فرمايد: (( و الذين يكنزون الذهب و الفضة...)) يعني آنان را كه طلا و نقره را انباشته و آنرا در راه خدا انفاق نمي كنند به عذابي دردناك خبر بده، در روزي كه آن طلا و نقره ها را در آتش جهنم گداخته و با آن پيشاني و گونه ها و پشتشان را داغ مي كنيم اين آن چيزي است كه براي خودتان مي اندوختيد پس بچشيد آنچه را اندوختيد)).

گفتم: تو خيلي.... 



:: بازدید از این مطلب : 199
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

 شكي نيست كه خواب جزء طبيعت هر انساني است و هر شخصي شبها براي خواب به بستر مي رود، اما آيا مي دانيد كه آن شب قبل از خواب برايم چه اتفاقي افتاد؟!

من در يکی از شبهای سرد زمستانی بعد از يک فعاليت خسته کننده روزانه، به بستر خواب رفتم و به راستی که چقدر مشغوليتهای دنيا زيادند و پايان ناپذير؟!

بر روی تختم دراز کشيدم و در يک خواب بسيار عميق فرو رفتم... در نزديکيهای صبح احساس کردم که به شدت تشنه ام. وقتی بيدار که شدم تا کمی آب بنوشم از پايين تختم صدای ناله ای شنيدم. اطرافم را نگريستم صدای ناله قطع شد من هم زياد توجهی نکردم وبه آشپزخانه رفتم. کمی آب خوردم بعد به رختخواب برگشتم در اين هنگام صدای ناله دوباره بلند شد و اينبار کـمی بلــندتر از دفعه قــبل هم بود وگــويا صدای گريه ای بــود که  می شنيدم . با دستانم زمين را لمس کردم تا اينکه دستم به سجاده ام خورد و به محض تماس دستم با آن، صدا قطع شد. با تعجب پرسيدم: سجاده! تو بودی که می ناليدی؟

گفت: بله.

گفتم: چرا؟

جواب داد: تشنگی تو را بيدار کرد، آب نوشيدی و سيراب شدی من نيز تشنه ام ولی کسی نيست که سيرابم کند.

گفتم: آيا می خواهی که يک ليوان آب را هم برای تو بياورم؟

گفت: نه، اين آب، آبی نيست که مرا سيراب می کند بلکه اشک چشم عابدان تواب سيرابم می کند.

پرسيدم: من اين نوع بخصوص را از کجا برايت بياورم؟

جواب داد: من هم برای همين می گريم. بنابراين ای بنده خدا! بر خيز و در اين ظلمت و تاريکی شب دو رکعت نماز بخوان تا ظلمت و سياهی قبر برايت نورانی شود که همانا جزايی که به هر کس می دهند از جنس عملی است که او انجام داده، برخيز که به نماز صبح چيزی نمانده.

گفتم: ای سجاده! مرا به حال خودم بگذار و با من کاری نداشته باش.

گفت:ای بنده خدا! برای نماز صبح برخيز، نماز صبح مايه حيات قلب و روح است و الآن است که مؤذن بگويد: (( اَلصَلاةُ خَيرٌ مِنَ النَومِ، اَلصَلاةُ خَيرٌ مِنَ النَومِ )).

چگونه است که تو به ندای دنيا هر روز و شب پاسخ می دهی ولی ندای پروردگار عزيز و قهار را بی پاسخ می گذاری؟

با دلتنگی گفتم: دست از سرم بر دار، تو که مرا می بينی هر روز اول صبح می روم و آخر شب خسته و کوفته به منزل باز می گردم.

سجاده گفت: آيا تو می خواهی که برای دنيايت بيشتر از آخرتت مايه بگذاری؟

با ناراحتی گفتم: ساکت، حرف نزن، من می خواهم بخوابم.

سجاده مدتی سکوت کرد و سپس با صدايی غمگين گفت: افسوس، کجاييد ای مردان سحرخيز!!

مگر تو فرمايش رسول اکرم صلي الله عليه و سلم را نشنيده ای که فرمود: (( هر آنکه قبل از طلوع و قبل از غروب خورشيد، نمازش را بخواند( يعنی نمازهای صبح و عصر ) هرگز به آتش دوزخ گرفتار نخواهد شد )) و نيز فرموده: (( آنان را که در تاريکی بسوی مساجد روان هستند به نور الهی در روز قيامت بشارت دهيد )) همانگونه که فرموده: (( نمازی سنگينتر و مشکل تر از دو نماز صبح و عشاء بر منافقين وجود ندارد، و اگر چنانچه ثوابی را که در اين دو نماز وجود دارد می دانستند بصورت سينه خيز هم که باشد بسوی مساجد برای ادای آنها می آمدند )) بنده خدا! بر خيز.

گفتم: از فردا انشاء الله شروع خواهم کرد. اما امروز راحتم بگذار که خسته ام و می خواهم بخوابم.

سجاده با حسرت گفت: آنکه ثواب اعمال را درک نمی کند هميشه انجام کار نيک برايش سنگين است. سپس گفت: بزودی در قبرت هر چقدر که بخواهی می خوابی و آن موقع است که بياد کلام و نصيحت من خواهی افتاد. سپس زير لب زمزمه ای کرد: ای آنکه فردا را برای توبه ات بر گزيده ای و خيال می کنی که يقيناً به فردا خواهی رسيد! ايام عمر تو چند روزي بيش نيست و شايد هم همين امروز آخرين روز تو باشد.



:: بازدید از این مطلب : 178
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

اسلام اولین کسی است که فریاد حقوق بشر را سر میدهد و بر ضرورت حمایت آن تأکید می‌کند و هر کس که شریعت اسلامی را بررسی کند می‌فهمد که اسلام اهدافی دارد که در حمایت از زندگی انسان، دین، عقل، مال و خانوادة او تحقق می‌یابد. تاریخ اسلامی،موضع‌گیری قاطع و سرنوشت ساز خلیفة دوم عمر بن خطاب را نسبت به زیر پا گذاشتن حقوق بشر ثبت کرده است آنجا که می‌گوید :« متی استعبدتم الناس و قدوَ لَدتْهم امهاتُهم أحراراً؟» (از کی، مردم را به بردگی گرفته‌اید حال آنکه مادرهایشان آنان را آزاد به دنیا آورده‌اند.

-    حقوق بشر، در اسلام بر دو اصل اساسی بنا می‌شود :1- اصل مساوات بین تمام انسانها 2- اصل آزادی بشر. اسلام، اصل مساوات را نیز بر دو قاعدة استوار بنا می‌کند : وحدت اصل بشر و گرامی بودن تمام بشر، اسلام از وحدت اصل بشر،تعبیر می‌کند به اینکه خداوند همة انسانها را از یک نفس واحده آفریده است، پس تمام انسانها در یک خانوادة بزرگ انسانی برادر یکدیگرند که در آن، مجالی برای اختلاف طبقاتی وجود ندارد. و اختلافات بین انسانها با جوهر انسانی که نزد همه یکی است اصطکاک پیدا نمی‌کند. بنابراین، این اختلافات همچنانکه قرآن اشاره می کند:

((یا ایها الناسُ إنا خلقناکم من ذکرٍ  و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائلَ لتعارفوا إن اکرمکم عند الله اتقاکم))الحجرات / 13

ای مردم ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را تیره تیره و قبیله و قبیله نمودیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است. قاعدة دوم مساوات، گرامی بودن تمام بشر است. قرآن می‌فرماید :

و لقد کرمنا بنی آدمالإسراء / 70

ما آدمیزدگان را گرامی داشته‌ایم.

خداوند به سبب کرامتی که انسان دارد، او را در زمین خلیفة خود قرار داد. و ملائکه را به سجده بردن در برابر او وادار کرد و او را سرور هستی نمود و آسمان و زمین را رام او کرد. بدینوسیله خداوند، منزلت و جایگاه والائی را در بین تمام مخلوقات، به انسان اختصاص داده است و این کرامت را بدون استثناء به تمام انسانها بخشیده است تا حصاری باشد برای حمایت تمام افراد بشر. هیچ امتیازی بین فقیر ‌و ثروتمند و حاکم و محکوم وجود ندارد و همه نزد خدا، نزد قانون و در حقوق عمومی مساوی هستند.

اصل دوم که حقوق بشر، روی آن، بنا شده، اصل آزادی است. خداوند انسان را موجودی مکلف و مسئول آبادانی زمین و بنیانگذاری تمدن انسانی قرار داده است و هیچ مسئولیتی بدون آزادی، حتی در قضیة ایمان و کفر که خداوند آن را به خواست انسان مرتبط کرده است، وجود ندارد.

((فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر)) الکهف / 29.

و به این ترتیب، آزادی، تمام آزادیهای انسان را دینی باشد یا سیاسی یا فکری یا مدنی در بر می‌گیرد.

سلطه و داوری در تعالیم اسلامی باید براساس عدل و شورا اقامه شود. خداوند در قرآن، مردم را به عدل و تطبیق آن ملزم کرده است و می‌فرماید :

((إن الله یأمر بالعدل و إحسان)) النحل / 90.

خداوند به عدل و نیکی دستور می‌دهد.

((و إذا احکمتم بین الناس أن تحکموا با العدل)) النساء / 58.

هنگامی که در بین مردم به داوری نشستید، اینکه دادگرانه داوری کنید. آیات در این مورد، فراوان است که بیان می‌کنند شوری در اسلام یک اصل اساسی و ضروری است. پیامبر با اصحابش مشورت می‌کرد و به رأی اکثریت عمل می‌نمود هر چند مخالف رأی خودش باشد. بارزترین مثال، خارج شدن مسلمانان از مدینه برای جنگ احد است که پیامبر نظرش بر عدم خروج بود اما اکثریت، نظرشان خلاف این بود پس به رأی آنان عمل کرد و از مدینه خارج شد که سرانجام، شکست  از آنِ مسلمانان گردید ولی با وجود این، قرآن بر ضرورت شوری تأکید کرد و خطاب به پیامبر فرمود :

فاعْفُ عنهم و استغفرْ لهم و شاوِرْ هم فی الأمرِآل‌عمران / 159

پس از آنان در گذر و برایشان طلب آمرزش و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن.

اسلام، مطابق با مصلحت عمومی، مسلمانان را در انتخاب شکل شوری و کیفیت آن آزاد گذاشته است. اگر مصلحت مقتضی باشد که شوری به شکلی صورت گیرد که اکنون در دنیا معمول است، اسلام اعتراضی ندارد. مهم این است که شوری مطابق با اوضاع و احوال هر عصر و زمان و بر حسب تحولات اقلیمی و بین‌المللی، انعطاف‌پذیر باشد. از این رو روشن می‌شود که تا چه اندازه اسلام بر حقوق بشر و حمایت آن و تطبیق سلیم اصل شوری یا دموکراسی به مفهوم جدید، حریص است.

اسلام، زمینه را برای تعدد آراء فراهم کرده و اجتهاد را حتی در مسائل دینی مباح نموده است، مادامیکه در مجتهد شروط اجتهاد موجود باشد و برای مجتهد که اجتهاد کند و به خطا برود یک اجر و اگر اصابت کند دو اجر در نظر گرفته است. کسی که مذاهب معروف فقه اسلامی را بررسی کند به اختلاف دیدگاهها در بسیاری از مسائل فقهی برخورد می‌کند و کسی نگفته این اختلاف آراء ممنوع است. بنابراین می‌بینیم که اسلام به مخالف اجازه داده است که دیدگاه خود را بدون نگرانی ابراز کند مادامیکه اهداف همگی خیر و صلاح جامعه و حفظ امنیت و آسایش آن باشد.

  



:: بازدید از این مطلب : 190
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

 در قرآن قاعدة اساسی و صریح نسبت به آزادی در انتخاب دین وجود دارد که می‌فرماید : :

«لا اکراه فی الدین»البقره / 256.

در دین هیچ اجباری نیست. به همین سبب، اسلام ایمان و عدم ایمان را از اموری قرار داده است که ارتباط اساسی به خواست خود انسان و میل و رضایت درونی او دارد.

«من شاءَ فلیؤ مِنْ و من شاءَ فلیکفرْ»الکهف 29.

هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد و هر کس می‌خواهد کافر شود.

قرآن، پیامبر (ص) را به این حقیقت متوجه ساخته است و بیان کرده که بر تو فقط تبلیغ دعوت واجب است و تو نمی‌توانی مردم را به گرویدن به اسلام اجبار کنید.

«افأنت تُکرهُ الناسَ حتی یکونوا مؤمنینَ» یونس / 99.

(ای پیامبر) تو می‌خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (این کار از دست تو ساخته نیست)

« لست علیهم بمسیطر»  الغاشیه / 22.

تو بر آنان چیره و مسلط نیستی.

« فان اعرضوا فَما أرسلناکَ علیهم حفیظاً إنْ علیک إلّا البلاغ» الشوری / 48

( اگر مشرکان از پذیرش دعوت تو) روی گردان شدند (باک مدار و غمگین مشو چرا که ما تو را به عنوان مراقب و مواظب ایشان نفرستاده‌ایم. بر تو پیام باشد و بس. )

از آیات فوق روشن می‌شود که کتاب مقدس مسلمین، اجبار گرویدن به اسلام را با قاطعیت و بدون چون و چرا رد کرده است.

اسلام برای دعوت به دین و نشر آن خط مشی مشخص کرده که تبعیت از آن را بر کلیة مسلمین فرض نموده است. این خط مشی قرآنی از پیروان خود می‌خواهد که براساس حکمت، اندرز زیبا، و گفتار نیک مردمان را به دین اسلام فرا خوانند.

« أدعُ إلی سبیلِ ربک بالحکمهِ و الموعظه الحسنه و جاد لهم بالتی هی أحسن» النحل / 125.

ای پیامبر) مردمان را با سخنان استوار و به جا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان و با ایشان با شیوة هر چه نیکوتر گفتگو کن. )

« و قولوا للناس حسناً» البقره / 83

به مردم نیک بگویید.

بیش از صد و بیست آیه در قرآن کریم بیان می‌کنند که اسلام براساس رضایت قلبی و آموزش محض انتشار یافته است و بعد از عرضه شدن اسلام بر مردم، آنها به حال خود رها شده‌اند تا در پذیرش و رد آن، کاملاً آزاد باشند. و بعد از فتح مکه، پیامبر (ص) اهل مکه را به حال خود رها کرد و فرمود : «اذهبوا فأنتم الطلقاء»  بروید، شما آزادید و بعد از پیروزی سرنوشت ساز بر آنان، کسی را به اسلام مجبور نکرد.

اتفاق نیفتاده که مسلمانان حتی یک نفر مسیحی یا یهودی را به اسلام مجبور کرده باشند. از این رو، خلیفة دوم عمر بن بن خطاب به مسیحیهای ساکن بیت المقدس امان داد و گفت : ( زندگی،    مسیحیها، کلیساها و صلیبهای آنان در امان هستند به هیچ کس به سبب دینش ضرر نمی‌رسد و بر انجام کاری ناگزیر نمی‌گردد. همچنانکه پیامبر (ص) در اولین قانون مدینه،بعد از هجرت، قید کرد که یهودیها و مسلمانان با هم جامعة مدینه را تشکیل می‌دهند. و به حق آنان در ماندن بر دینشان، اعتراف کرد.

خانم خاورشناس آلمانی زیجرید هونکه در کتاب خود، ( الله مختلف تماماً)  مقوله‌ی انتشار اسلام با شمشیر را رد می‌کند و می‌گوید : مهربانی و گذشت عربی نقش سر نوشت سازی در انتشار اسلام داشته است. و این، کاملاً بر خلاف پنداری است که می‌گوید : اسلام با آتش و شمشیر منتشر شده است. این پندار، تبدیل به یک مسألة مغلطه آمیز خشک، علیه اسلام شده است و در ادامه می‌گوید : پیروان ادیان دیگر، مسیحیها یهودیها، صائبین و بت‌پرستها - خودشان بر گرویدن به اسلام اصرار کرده‌اند.

و این، مشهور است که لشکریان اسلام هرگز به جنوب آسیا یا غرب آفریقا نرفته‌اند بلکه اسلام در آنجا از طریق بازرگانان مسلمان منتشر شده است. بعد از آنکه مردم از آنان رفتار نیک، اخلاق زیبا و برخورد درست می‌دیدند، جذب آنان می‌شدند و با رضایت کامل دین اسلام را می‌پذیرفتند.

 



:: بازدید از این مطلب : 178
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

 قبل از بحث درباره ي اين نظريه و موضع اسلام درمورد آن مي خواهيم اندکي با شخصيت صاحب اين نظريه آشنا شويم. نام و مشخصات وي آقاي: (چارلز رابرت داروين) متولد سال 1809ميلادي، و متوفي سال 1882ميلادي است. براساس آنچه در دائرة المعارف آسان بيان گرديده: وي دانشمند علوم طبيعي اهل انگلستان بود که درس پزشکي را در ادنبره فراگرفت ... سپس در علم تاريخ طبيعي تخصصش را گرفت. داروين دركتاب خود با عنوان (اصل انواع موجودات) 1859م. اساس نظريه ي خويش و دلايل آن را به شيوه اي نادر و عالي بنيان نهاد، به همان شيوه که نظريه ي اصل تپه هاي مرجاني را ارائه نموده و بسياري آن را پذيرفته بودند. از ديگر کارهاي وي: (اصل و ريشه ي انسان و انتخاب بر اساس جنس ) سال 1871م، و (تنوع نباتات و جانوران تحت استئناس) در سال 1867م.

 

ليکن نظريه ي داروين بر تعدادي از امور استوار است، از قبيل:
انسان چيزي جز يکي از انواع حيوانات نيست که از طريق  پيدايش و پيشرفت پديد آمده است و به علت مشابهت وي با ميمون ها است ممکن است هر دو از اصل واحدي مشتق شده باشند.
داروين مراحل تکوين و چگونگي پايان پذيرفتن آن را در چند نکته تشريح مي نمايد، از جمله ي مهم ترين آن ها:
(انتخاب طبيعي) عوامل نابودي باعث انقراض و از ميان رفتن موجودات ضعيف و ناتوان و باقي ماندن موجودات قوي تر مي گردد. ديگري به نام قانون (بقاء شايسته ترين ها) خوانده مي شود که موجود قوي تر و سالمي که مانده است صفات نيرومندي خود را براي اولاد خود به جا مي گذارد و اين صفات قوي تر به مرور زمان باعث تکوين صفات جديدي در موجود مي شوند که همان (تکامل) است که موجود با صفات مذکور به موجودي برتر ارتقاء مي يابد و به اين ترتيب تکامل ادامه پيدا مي کند و آن را (ارتقاء يا تکامل) مي نامند.

 
البته دانشمندان زيادي آن را مردود دانسته و تکذيب کرده اند: دكتر (سوريال) در كتاب خود با نام "تصدع مذهب دارون" عنوان مي کند: "حلقه هاي مفقود بين طبقات موجودات زنده ناقص مي باشد، و اين نقص صرفاً بين انسان و ديگر موجودات ديده نمي شود. بدين نحو که حلقه هايي مابين موجودات اوليه ي تک سلولي و حيوانات چندسلولي و نيز بين بي مهرگان و مهره داران، بين حيوانات مهره دار و و ماهي ها و حيوانات و دوزيستان و نيز بين آن ها و حشرات وپرندگان و بين چهارپايان و آدميان يافت نمي شود. که آن ها را براساس ترتيب پيدايش آن ها در طول دوران هاي زيست شناختي برشمرده ام."

بسياري از دانشمندان طبيعي دان از جمله دالاس به رد اين نظريه دست زده اند، چنانچه به طور مختصر ابراز مي دارد: "تکامل بواسطه ي انتخاب طبيعي در مورد انسان صدق نمي کند و چاره اي نيست جز آنکه معتقد به خلقت جداگانه و مستقيم وي باشيم."

همچنين استاد فرخو مي گويد: از واقعيت ها چنين برمي آيد که تفاوت هاي موجود بين انسان و ميمون ها به قدري زياد است که نمي توان به اين مطلب باور داشت که انسان از نژاد ميمون ها و يا ديگر حيوانات باشد و گفتن اين مسأله نيز درست نيست."

دانشمند ديگر ميگرت مي باشد که پس از بررسي حقايق فراوان درباره ي موجودات زنده به اين نتيجه مي رسد که: "نمي توان مذهب و رويکرد داروين را مورد تأييد قرار داد چون نظريه اي کودکانه است."

جايي ديگر هكسلي دوست داروين اينگونه نظر خويش را بيان مي دارد: "باتوجه به شواهدي که در دست ما موجود ي باشد به هيچ عنوان به اثبات نرسيده است که هيچ گياه يا حيواني با انتخاب طبيعي يا انتخاب مصنوعي تکامل يافته باشد."
همچنين بسياري از دانشمندان ديگر که براي رعايت اختصار از بيان نظرياتشان صرف نظر نموديم.

 

گذشته از اين ها، گفته هاي داروين تنها يک نظريه است و يک حقيقت يا قانون علمي نيست. يعني مي توان آن را پذيرفت و يا رد کرد. با اين وجود واقعيت هاي موجود که در برابر ديدگان همه قرار دارد نيز آن را تأييد نمي کند و درصورت حقيقت داشتن اين نظريه حتماً بايد شاهد حيوانات و انسان هاي بسياري مي بوديم که تنها از طريق تکامل پديد مي آمدند و نه از طريق توليد مثل.
همچنانکه توانايي انطباق با محيط که در بعضي از جانداران، به عنوان مثال در... 



:: بازدید از این مطلب : 165
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عبدالله

 کارایل (مورخ و اندیشمند معروف انگلیس): اگر یکبار به این کتاب مقدس نظر افکنیم حقایق برجسته و خصایص اسرار وجود، طوری در مضامین و جوهرة آن پرورش یافته که عظمت و حقیقت قرآن به خوبی از آنها نمایان میگردد و این خود مزیت بزرگی است که فقط برای قرآن اختصاص یافته و در هیچ کتاب علمی، سیاسی و اقتصادی دیگردیده نمیشود.

گوته (فیلسوف وشاعربزرگ آلمانی): قرآن اثری است که (احیاناً)به واسطه سنگینی عبارات، خواننده در ابتدا رمیده میشود و سپس مفتون جاذبه آن میگردد و بالآخره بی اختیار شیفته زیبائی های متعدد آن میشود.

سنایش: بی گمان قرآن همان قانون کامل و همگانی است که باطل نه از رو به رو، و نه از پشت سر به هیچ وجه نمیتواند در آن راه یابد. این کتاب شایسته و بایسته هر زمان و مکان است. اگر مسلمانها چنانچه سزاوار است به آن متمسک شوند و به تعالیم و احکامش عمل کنند، آقای عموم اقوام و ملل خواهند شد، همچنانکه در گذشته بودند..

راکستون اسکاتلندی: سالیان دراز در جستجوی حقیقت بودم تا اینکه حقیقت را دراسلام یافتم. پس قرآن عظیم را دیدم و شروع به مطالعه آن نمودم تمام سوالاتم را این کتاب جواب گفت. قرآن ابهت و ترس را در انسان الهام میکند و در عین حال ثابت می نمايد که هر چه میگوید حقیقت است..

هربرت جرج ونو: مهمترین کتاب دنیا قرآن است. چون تاثیری که این کتاب آسمانی در دنیاکرده، نظیر آنرا هیچ کتابی نداشته است. قرآن کتاب علمی، دینی، اجتماعی، اخلاقی و تاریخی است و برای همیشه مقررات و قوانین و احکام آن با اصول قانونی امروز هماهنگ است..

گلادستون: گلادستون سیاستمدار انگلیسی قرآن را به مجلس عوام برد و گفت: «تا این کتاب الهی باشد، سیادت و برتری انگلیستان در ممالک اسلامی محال است.»



:: بازدید از این مطلب : 173
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 19 دی 1389 | نظرات ()